- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
ذکر مصائب قتلگاه و شهادت سیدالشهدا علیهالسلام
برگـشـتهای بدون سوارت به خـیمهگاه در امتداد واقعـه، در عصر اشک و آه دلـواپـس کـسـیست نگـاهـت قـدم قـدم گاهی اگر به پـشت سرت میکنی نگاه ای مرکب بهشت خدا! پس حسین کو؟ افتاده عرش روی زمین در کجای راه؟ تنها رها به دشت... خدایا چه بیسپر! سرها به روی نیزه... دریغا چه بیگناه! فـریـاد «یا بُنَیَّ» جهـان را گرفـته است بـوی مدیـنـه میوزد از سمت قـتـلگـاه
: امتیاز
|
ذکر مصائب قتلگاه و شهادت سیدالشهدا علیهالسلام
گودالِ قتلگاه است، یا اینکه باغ سیب است؟ این بـوی آشـنایی از تـربت حـبیب است هر ظهر تشنه اینجا، در حیرت اولوالعزم قرآن به روی خاک و انجیل بر صلیب است نهج الفصاحه در خون، نهج البلاغه در اشک جبریل پر شکسته، بر خاکها عجیب است قـصد نـماز دارد خـورشید خـون گـرفته وقتی رسول اکرم بر نیزهها خطیب است قد قامت الصلاتش، صد اوج در فراز است حی علی الفلاحش، صد موج در نشیب است در این حرای زخمی، پیچیده سورۀ کهف لحنش چه دلنشین و صوتش چه دلفریب است از بس که خیزرانها خط بر لبش کشیدند سرمشق اهل عالم، خطهای این کتیبه است شیب الخـضیب دارد، خـد التـریب دارد با السلام رد شو، منظور هر غریب است آهسته پای بگذار، بال فـرشته پهن است با احتیاط بگذر، این خاک بیرقیب است اینجا غـریـبـهها هم، یک جـور آشـنایـند هر کس غریبتر شد، او بیشتر حبیب است ششگوشۀ مراد است، این عرش خاک خورده هرکس نیامد اینجا، از عشق بینصیب است احساس استجابت، در این حریم جاریست اینجا یکی مجاب و آن دیگری مجیب است در این محیط زخمی، در این فضای مجروح هر کس نفس کشیده، عمریست بیشکیب است
: امتیاز
|
ذکر مصائب قتلگاه و شهادت سیدالشهدا علیهالسلام
حـیـدر رسیـده بود، پـیـمـبـر رسیده بود همراه این دو، سورۀ کـوثـر رسیده بود خـواهـر دویـد سـمـت بـرادر ولی دریغ آن لحظهای رسـید که لشگر رسیده بود کار عصا و نـیزه و شـمـشـیـر شد تـمام نوبت به شمر و سینه و خنجر رسیده بود خـنـجـر نـمـیبـریـد گـلـوی حـسـیـن را به بوسـه گاه حـضرت مـادر رسیده بود حق داشت زینبی که به صبرش ملقب است با قتل صبر، صبرش اگر سر رسیده بود
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در عصر عاشورا
این طـرف بـین عـبـا اکـبر تو افتاده آن طـرف سـاقـی آبآور تو افـتـاده زینت دوش نبی! بین همه وسعت دشت تـه گـودال چـرا پـیـکـر تـو افـتــاده کاش میمُردم و اینگونه نمیدیدم که همه اعضای تو دور و بر تو افتاده جلـوی پـای تو باید سر من میافتاد جـلـوی پـای من امـا سـر تـو افـتاده کربلا سنگ ندارد، همه جایش رمل است چـقـَدَر سنگ به دور و بر تو افتاده بـین مـیـدان مُـتحـیـر شدنت را دیده جلـوی خـیـمه اگر هـمـسر تو افتاده طـعـنـۀ قـاتـل تو، قـاتل احساسم شد گـفـت: زیـر لـگـدم دلـبـر تـو افـتاده گُر گرفت آتش دامان غزال حرمت گرگ از بس که پیِ دخـتر تو افتاده
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در عصر عاشورا
پیش از غروب بود، که آب از سرم گذشت آهـی کـشـیـدم و نـفـس آخــرم گـذشـت من التماس ماندن و او شوق وصل بود چون اشک از برابر چـشم ترم گذشت پنجـاه و چـار سال به او چـشم دوخـتـم فرصت نشد که خوب به او بنگرم، گذشت یک آن تـمـام خـاطـرههایی که داشـتیم با آن نـگـاه آخـرش از خـاطرم گذشت آتـش گـرفـت خـیـمـۀ قـلـبم، چه آتشی! کار از به باد رفـتن خـاکـسـترم گذشت دیــدم بــریــدن نــفــس قــتــلــگـــاه را دیدم که روی خاک... نشد باورم، گذشت تا بود، آب در دل خـیـمه تکان نخورد تا رفـت، آب از سر اهـل حـرم گذشت
: امتیاز
|
مدح و مناجات با سیدالشهدا علیهالسلام
حملههای موج دیدم، لشکرت آمد به یادم کشتی صدپاره دیدم، پیکرت آمد به یادم باد تنها بود، اما خار و خسها را عقب زد تـاخـتـنهـای عـلـیِ اکـبـرت آمد به یادم بحث عقل و عشق شد، هر کس بیانی، داستانی من تـرکهای لـب آبآورت آمد به یادم «لَن تَنالُوا البِرَّ حَتّی تُنفِقُوا مِمّا تُحِبُّون» لحظههای سرخ بعد از اصغرت آمد به یادم جویباری بر شکوه کوه مستحکم میافزود اشکهای از رجز محکمترت آمد به یادم گفت سعدی دیده با چشم خودش میرفت جانش من وداع آخرت با خواهرت آمد به یادم باغبان با طفل گفت: این سیب! دیگر شاخه نشکن! قصهٔ انگـشتت و انگـشـترت آمد به یادم روضهخوان میگفت: یا مهدی! محبان تو هستیم از محبان آنچه آمد بر سرت آمد به یادم
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام قبل از رزم و شهادت
به میدان میبرم از شوق سربازی، سر خود را تو هم آماده کن ای عشق! کمکم خنجر خود را مرا گر آرزویی هست باور کن به جز این نیست که در تنپوشی از شمشیر بینم، پیکر خود را هوای پر زدن از عالم خاکی به سر دارم خوشا روزی که بینم بیقفس بال و پر خود را ز دلتاریکی باد خـزان تا پـرده بردارم به روی دست میگیرم گل نیلوفر خود را من از ایمان خود یک ذرّه حتی بر نمیگردم تلاوت میکنم در گوش نی هم باور خود را
: امتیاز
|
مدح و مناجات با سیدالشهدا علیهالسلام در وداع ظهر عاشورا
ظهر عاشورا زمان دست از جان شستنت آبهـا دیـگـر نـیـاوردنـد تـاب دیــدنـت چشمۀ نوش لبت میسوخت از هُرم عطش هم لبانت خشک بود از تشنگی، هم گلشنت آب میگرید برای لعل عـطشانت هنوز خاک مینـالـد برای جـسم بیپـیـراهنت آسمان لرزید آن ساعت که طفلت حلقه کرد دستهای کوچک خود را به دور گردنت ای تماشاییترین خورشید، عالم زنده شد بر ستـیغ نیـزه از آوای قـرآن خواندنت
: امتیاز
|
نماز ظهر عاشورا و جانبازی یاران سیدالشهدا علیهالسلام
تیر میآمد ز هر سو، ایـسـتاد امّا سعید گفت درس عاشقی را اینچنین با ما سعید سینهاش آماج تیغ و نیـزه بود، اما نبود در دلش دردی بهجز تنهایی مولا، سعید تا نماز عشق در میدان خون بر پا شود داد جانش را هزاران بار بیپروا سعید بر زمین افتاد؟ نه، کوچید سمت آسمان با پرستوهای سرخ ظهر عاشورا سعید در جواب این وفاداری امامش مژده داد: پیش روی من تویی در جنتالاعلی سعید!
: امتیاز
|
مدح و مناجات با سیدالشهدا علیهالسلام در نماز ظهر عاشورا
وقـتی نـمـازها همه حول نگـاه توست شاید که کـعـبه هم نگران سپاه توست بیشک «سعید» نیز به چشمت اقامه کرد رو میکنم به قبلۀ سرخی که راه توست هر صبح با اذان علیاکـبرِ تو عـشق، تکرار میشود که بگوید پگـاه تـوست هر روز و شب به خاک شما سجده میبرم خـاکی که ذره ذرۀ آن بـارگـاه تـوست «خورشید سر برهنه برون شد ز کوهسار» تا بنگرد به غـیرت سقا که ماه توست این شـعـلـهها که در نـفـس باد میدود گرد و غبار حادثه یا اشک و آه توست طوفـان فـرو نشست ولی کربلا هنوز چشمانـتـظار بیـرق سـبز نگـاه توست
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در شب عاشورا
عکس امشب که خوش احوال تو را میبینم عـصـر فـردا تـه گـودال تو را میبـینم آمـدم تـا که دلـی سـیـر کـنـارت بـاشـم شـانه بر مـو بـزنـی، آیـنـهدارت بـاشـم مــادرم بـود کـه آگـاه ز تـقـدیـرم کـرد من اگر پیـر شدم، پـیـری تو پیرم کرد عصر فردا به دل مضطر من رحمی کن ته گـودال به چـشـم تر من رحـمی کن من ببـیـنم که تو بی پـیـرهَـنی میمیرم تکـیه بر نـیـزۀ غـربت بزنی، میمیرم سر گودال من از هول و ولا خواهم مُرد زودتر از تو در این کرببلا خواهم مُرد پنجۀ کینه به مویت برسد، من چه کنم!؟ نیزهای زیر گلویت برسد، من چه کنم! مُردم از غـم، بـروم فکـر اسیری باشم قبل از آن، فکر مهـیّای حصیری باشم
: امتیاز
|
ذکر مصائب شب عاشورای حسینی
ای آفتاب صبر کن این آخرین شب است این آخـریـن شـبـانـۀ آرام زیـنـب است این نـازدانـههـا که در آغـوش مـادرند در دست باد، بعد تو گـلهای پـرپـرنـد بعد از تو در محاصرۀ شعـلهها و خار گـلهـای پـرپـرنـد بـه مـیـدان کـارزار دلـبـنـدهـای قـافـلـه شـلاق مـیخـورنـد از شعـلههای حـرمله شلاق میخـورند این خـیـمهها چو ابر پراکـنده میشوند فردا پس از تو، شب نشده کنده میشوند فردا غـروب آن سوی گـودال قـتـلـگاه در ابرهای دلهره، غلتان به خاک، ماه مــاه ایـسـتـاده دفـعــۀ آخــر بـبـیـنــدت جـایی نـمـاز کـن کـه بـرادر! بـبـیـندت آهـسـتـه از کـنار حرم بگذر، ای امید! با ذکر یا صـبـور! که خواهـر ببـیندت شـایـد رقـیـه تـشـنـۀ دیـدار دیگریست مـعـلـوم نـیـسـت دفـعـۀ دیـگـر ببـیندت دیـدار دیـر میشود امـشـب که بگـذرد تا گـوشـۀ خـرابـه که یک سر بـبـیندت مادر نخـفـته طفل تو بسیار تـشنه است یک سر بزن به خیمه که اصغر ببیندت ای اعتبار خاک سر از سجده بر مدار این خاک دیر نیست که بیسر ببـیندت تا هـسـت آسـمـان به هـوای تو میتـپـد فـردا کـه بـی بـرادر و یـاور بـبـیـنـدت تا هست معنی شب و روز جهان تویی فردا که چون حـقـیـقـت کـوثـر ببیندت فــردا کـلام روشــن زهــرا کــلام تــو فـردا زمـانـه غــرّش حـیـدر بـبـیـنـدت فردا که بعـد قـتـل کـسـانت، زمانه باز آرام و بـاشــکــوه و دلاور بـبــیـنــدت در جانـگـدازِ واقعـهها هر که هر کجا زیـبـاتــریـن تـجــســم بــاور بـبـیـنـدت ای خـطـبۀ مـنای تو تا هست در تپـش تا هر خـطـیب بـر سـر مـنـبر ببـیـندت تو آمـدی که مـسـتـی دنـیـا پـرد ز سر در مـجـلـس شـراب، مـنـوّر بـبـیـنـدت قرآن تویی که بر سر نی خواندنیتری کوفه مـیـان خـطـبۀ خـواهـر بـبـیـنـدت بنگر به عزم خواهر و صبر و ارادهاش در آخـریـن نــمـاز شـب ایــسـتــادهاش تا هست روزگار پـر است از سلام تو بعد از تو هست چـادر خواهـر پیام تو این چادر از نگـاه تو معنا گرفته است هر دل به خیمهگاه تو مأوا گرفته است طفل تو رمز هستی و باب نجات ماست سقـای تـشـنه، راز رشید حـیات ماست عباس گفت تـشـنه بر این رود بگذرید با خـود جـز آبـروی دو عـالـم نیـاورید یک مشت بر نداشت که دل با تو باختهست پاک است دست هر که علی را شناختهست سقا که هر سبو به جهان است مست اوست سقا که آب تشنۀ یک جرعه دست اوست پـیـغـام و درس کـربـبـلا دسـتهای او در گـوش خـلـق زنده و مانا صدای او گـوید که دل به جـرعـۀ دنیا مبـند هیچ بـا آب و خـاک عـالـم بـیآبـرو مـپـیـچ شیـطان اگر چه آوردت صد دلـیل باز یاد آر از آه و آهـن و دست عـقـیل باز یاد آر از لبی که در این عشق تشنه ماند مشکی که معنی عطش و عهد را رساند یک قـطرهای به نیت دریا وضو بگیر خود را بباز و هستی جاوید از او بگیر بـایـد تـمـام بـر سـر پـیــمـان گـذاشـتـن جان گر به قدر طاقت ششماهه داشتن ای جان ما حسین، به ما زان عطش ببخش جان جهان به هر دل و هر جان عطش ببخش روی مرا که همچو شب بیستارهایست جز جامۀ سـیاه عـزای تو چـاره نیست جون و حبیب رمز سیاه و سپید ماست ای آنکه گـریه بر تو تـمام امـید ماست با گریه خون ما به تو پیـوند میخورد با اشک جان به یاد تو سوگند میخورد خورشید سربریده که فردا شروع توست دنیا اگر چه تـشنۀ صبح طلـوع توست ای آفتاب صبر کن این آخرین شب است این آخـرین شـبـانـۀ آرام زیـنـب اسـت
: امتیاز
|
ذکر مصائب شب عاشورای حسینی
مانده پلک آسمان در گیر و دار واشدن شب بلندی میکند از وحشت رسوا شدن آفتاب از خـانهاش بیـرون نمیآید چرا؟ شرم دارد گوئیا از این چنین فردا شدن با حسین این چند ساعت رهسپردن ساده نیست جرأتی میخواهد آخر، روز عاشورا شدن چشمههایی از دل شب گرم جوش و پویشاند چند منـزل راه مـانـده تا خود دریا شدن در دل تـاریخ سـرّی بود از عـهـد قـدیم در چنین روزی قراری داشت تا افشا شدن
آسمان خون گریه کن امشب که جان عالمین آخرین نجوای خود را با خدا دارد حسین
الغرض آنان که این صبح مشجّر دیدهاند صحـنۀ روز قـیامت را مـصوّر دیدهاند دشت گویا شب نخوابیدهست و در کابوس تلخ هرچه سنگ و چوب، خواب صبح محشر دیدهاند دشمنان چون برگ لرزانند بر شاخ درخت چونکه در یک جنگ، هفتاد و دو لشکر دیدهاند یک طرف عباس در رزم است و در سمتی حسین وای بر قومی که در یک صف، دو حیدر دیدهاند ظهر عاشورا به چشم خود همه اهل حرم برگ قـرآن در میان دشت پرپر دیدهاند ساکن دیر بحـیرا کو که امشب راهـبان در سر خـونین عـلامات پیـمـبر دیدهاند آسمان خون گریه کن امشب که جان عالمین آخرین نجوای خود را با خدا دارد حسین
: امتیاز
|
مدح و مناجات با سیدالشهدا علیهالسلام و مصائب قتلگاه
دل جز به یاد روی تو خرّم نمیشود دیـده به غـیـر نـام تو پُـر نَم نمیشود چـشـمان تر ز آتش دوزخ دهـد امـان گـریـهکـنات ز اهل جـهـنـم نمیشود راه وصــال تـا بـه لـقـای خــدا بــلـی جز از مسیر روضه فراهـم نمیشود ما را بهشت، مجلس روضهست والسلام طـوبی شـبـیـه سـایه پـرچـم نمیشود بر ما که عـاشـقـیم و اسیـر غـم توأیم مـاهـی شـبـیـه مـاه مـحـرم نـمیشـود درمان دردهای دل ماست روضهات ما را به غیر اشک تو مرهم نمیشود یکعمر هم اگر که بگوئیم "یا حسین" یکذره از حـلاوت آن کـم نـمیشـود زینب رسید و گفت کجایی حسین من؟! جسم کسی که اینهمه درهم نمیشود با نـیـزهها مگر بدنت را چه کردهاند هر کار میکـنـم که مـنـظـم نـمیشود
: امتیاز
|
غزل مناجاتی اول مجلس، روضۀ قتلگاه سیدالشهدا علیهالسلام
آدم مـیان روضه سـبـکـبال میشـود مـست مـی مـحـولالاحـوال میشود بزم عزا بهشت زمین است و آسمان از دیدن بـهـشت زمـین لال میشود بال عروج ماست سلام علیالحسین روضه برای روح پر و بال میشود شـادی واقـعـیست دم یـاحـسـیـن ما با یاحسین، فاطمه خوشحال میشود چشمی که بود کاسۀ خون بین روضهها جـای قـدوم کـشـتـۀ گـودال میشـود گـودال قـتـلگـاه چه با اهـلبیت کرد یک کاروان الف ز غمش دال میشود از قـتـلگاه زینب کـبری دو داغ دیـد بالای تل دو مرتـبه بیحـال میشود هم سینـۀ حـسـین لگـدمـال شمـر شد هم زیر سُـم اسب لـگـدمـال میشود
: امتیاز
|
مناجات ماه محرمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
شب بیقـرار در پی صبح نگـاه توست چـشـم تـمام عـالـم و آدم به راه تو است ای آن که صبح میدمد از چـشمهای تو خـورشـید وقت آمـدنت در سـپاه توست امشب دو قطره روضه بخوان با نگاه خود امشب که ماه گـریهکن خـیمهگاه توست از قـتلگاه و مرگ گلی غرق خون بگو آئینهایم، روضه بخوان، روضه آه توست آری برای طفل حسن شعلهور شدهست این شعلههای اشک که بین نگاه توست
: امتیاز
|
مناجات ماه محرمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
اینگونه در قـفس به رهایی نمیرسیم بی نـاخـدا، بـدان به خـدایی نمیرسیم یک عمر صرف مدرسه و درس شد ولی بی گریه بر حسین به جایی نمیرسیم شکر خدا که روزی ما هم ز روضههاست بیاشک، ما به نان و نوایی نمیرسیم بی شـوق انـتـظار به بیراهه میرویم جز راه دل به کرب و بلایی نمیرسیم یا ایّـهـا الـعـزیـز! تو شـرط رسـیـدنی ما مانـدهایم و تا تو نـیـایی، نمیرسیم ما را بدون تو به پـشـیـزی نمیخـرند جز با حضور تو به بهـایی نمیرسیم صاحب عزا! به دست تهیمان نگاه کن بی لطف تو به فیض گدایی نمیرسیم
: امتیاز
|
مناجات ماه محرمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
حس میکنم زمین و زمان گریه میکند با گـریهات تـمام جهـان گریه میکند حَیَّ علی الحسین، جهان عازم غم است هفت آسمان به وقت اذان گریه میکند هرچند غائبی، همه در محضر توأیم با تو تـمـام هـسـتـیمان گریه میکند خشکش زدهست از غم لبهای جد تو آب فـرات بیجـریـان گـریـه میکـند انـگـار خـون تـازهتـری بـعـد سالها از زخم جای تیر و سنان گریه میکند ای موج! بیقرارِ که هستی؟ گمان کنم زینب هنوز هم نگـران گـریه میکند
: امتیاز
|
مناجات ماه محرمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
آمدم تا رشـتهام را بر درت محکـم کنی زنـدگیام را به ذکر دائمت، تــوأم کنی با تضرع، زیر لب دارم صدایت میزنم تا که قدری از حجابِ بینمان را کم کنی شرمسار و سر به زیرم که سبب شد نامهام باز هم گـریه برای معـصـیتهایم کـنی خستهام از خُدعههای نفس، از طول امل آمدم یابن الحـسـن، دیگـر مـرا آدم کـنی صاحب من، خیرخـواهم، سایۀ بالاسرم میشود قلب مرا خالی ز نامحـرم کنی؟ از تو بر میآید آقا معـجـزاتی اینچـنین التماست میکـنم، چـشم مرا زمـزم کنی دوری از کـربـبلا دارد مرا دق میدهد کربلایی کن مرا تا راحت از این غم کنی دوست دارم یاورت باشم به اشک بر "حسین" ساعتی که گریه بر آن ماتم اعـظم کـنی جان فدای پلک مجروحت که دائم صبح و شب گوشۀ مقتل، نظر بر پیکری درهم کنی
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام
از خود صبح مـهـیای خـروشیدن بود علمش بر سر دوش و زرهش بر تن بود یک به یک بال گـشودند همه یاران و چشم سقای حرم، ابر پُر از باران و... جان به لب، داشت علمدار تمنا میکرد عاقبت عشق دری هم سوی او وا میکرد ناگهان خیمه به خیمه همهجا غوغا شد گـره از کـار عـلـمـدار حرم هم وا شد اذن دادهست امـامش که رود ماه حرم تا شود مرهم اشک و عطش و آه حرم گفت: جانم به فـدایت که چنین بیتابی بهـر لـبهای تـرکخـورده بیاور آبی برو ای ماه! برو دست خدا همراهت! ای یـدالله! بـرو دسـت خـدا هـمراهت! میروی از حرم و؛ مشک و علم در دستت مشک نه، نبض دل اهل حرم در دستت میروی و همۀ دشت هـوالحق گویان دیدنیتر شده شمـشیر دو دم در دستت چـشم امـید تو و... دیـدۀ بیتـاب حـرم کارِ عشق است گره خورده به هم در دستت مشکِ سیراب که دیده لب عطشان تو را به جوانمردی تو خورده قسم در دستت تشنهلب، جان به لبِ آب فرات آوردی دست در دستِ وفـا آب حـیات آوردی چه شد اما که دل علـقـمه ناگـاه گرفت چه کسی بر تو علمدار حرم! راه گرفت نابرابرتر از این جنگ ندیدهست کسی فرصت رزم ز تو دشمن بدخواه گرفت دست تو زودتر آهنگ رهایی سر داد دست تو بال شد و سیر الی الله گرفت تیر آنقدر شتابان به دل مشک نشـست از لب تشنۀ تو فـرصت یک آه گرفت آه از فـرق تو و سـجـدۀ خونین عـمود آسـمـان نـالـه برآورد رخ مـاه گرفت! کیست تا علقـمه از سمت حـرم میآید کیست از سمت حـرم با قـد خم میآید آمـده مـرهـم ایـن دیـدۀ بـیتــاب شـود آمده با لب خشک، از غم تو آب شود آمــده ســر بـدهــد روضــۀ آبآور را روضۀ غـربت فـرمـانـده بیلـشکر را چه کند بیتو لب خشک علیاصغر را؟ به که بـایـد بـسـپـارد گـل نـیـلوفر را؟ بعد تو در حرم آل عـلی غوغـاییست هر دلی شعلهور از آتش این تنهاییست هر دلی بعد تو از غـصه تلاطـم دارد بیتو دشمن به حرم قـصد تهاجم دارد موسـم بیکـسی آل رسـول است دگـر روضهخوان دختر زهرای بتول است دگر بعد تو داغ به لبهای فرات است ببین اشک، گریانِ قتیلالعـبرات است ببین
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام
دلی به وسعت پهنای عرش بالا داشت لبی به وسعت مهریههای زهرا داشت کنار عـلـقـمه در سجـدهگـاه چـشمانش نداشت هیچکسی را فقط خدا را داشت اگرچه قـطـره آبی مـیـان مشک نـبود ولی کرانۀ چشـمش هزار دریا داشت هدر نرفت ز پـرتـاب چـلـهها، تـیری امیر علقمه از بسکه قـدّ و بالا داشت همینکه در وسط گیرودار، گیر افتاد عمودی آمد و فرقش شکست تا جا داشت درست وقـت نزولش، همه نگاه شدند رشید بود و زمین خوردنش تماشا داشت
: امتیاز
|